سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفر مقدس

کنار مزار من نایست و گریه نکن
من آن جا نیستم
من نمی خوابم
من هزاران بادی هستم که می وزند
من درخشش الماسگونه ی برفم
من نور خورشید بر روی دانه ی رسیده ام
من باران پائیزی ام
وقتی در سکوت صبحدم از خواب برمی خیزی
من شتاب شور انگیر تندروی پرندگان هستم
که دایره وار در آسمان پرواز می کنند
من ستارگانی هستم که در شب می درخشند
کنار مزار من نایست و گریه نکن
من آن جا نیستم
من نمی خوابم .


دست نوشته ی پدرم برای من

این دست نوشته را پدرم برای من در روز تولدم نوشته/روحش شاد/

و الله خیر الحافظین

خداوند متعال ساعت دو و نیم بامداد روز دوشنبه 8/11/13?3هزار و سیصد و شصت و سه هجری شمسی مقارن سالروز ولادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها سومین فرزند را به ما عنایت فرمود.خدایش در کنف حمایت و عنایت خود حفظ کند.آمین رب العالمین

چو روزهشتم بهمن رسیده

میان نیم شب..وقت سپیده

حسام الدین بیامد نور دیده

زبعد از هادی و بعد از///


آش رشته

آش رشته

مواد لازم-برای 4نفر

لوبیا قرمز و سفید و چشم بلبلی-از هر کدام نصف پیمانه-نخود و عدس-از هر کدام نصف پیمانه-سبزی آش -750گرم-رشته آش-100تا 150گرم-کشک ساییده-یک لیوان-سیر-4پر-نمک و فلفل و زردچوبه-به مقدار لازم

طرز تهیه-پیاز را خلال کرده..با مقدار کمی روغن سرخ کنید.به آن کمی زردچوبه زده..حبوبات را به آن اضافه کنید و با مقدار کافی آب بگذارید بپزد.عدس را هم از ابتدا با بقیه ی حبوبات بار کنید..در این صورت آش لعاب بیشتری پیدا می کند و خوشمزه تر می شود.پس از آن که حبوبات کاملا پخته شد.سبزی آش را که بدقت تمیز کرده و شسته اید را خرد نمایید و به آش اضافه نمایید.پس از پختن سبزی..رشته را در آش بریزید.دقت کنید که رشته کاملا پخته شود ولی له نشود.سپس نمک و فلفل آش را اندازه کنید.دقت کنید که نمک زیاد نشود چون کشک تا حدی شور است.

آش را با کشک مخلوط کنید و در ظرف بکشید و روی آن را با کشک ساییده.نعنا داغ و سیر و پیاز سرخ شده تزیین نمایید.

نکته-اگر مدت زمان طبخ حبوبات طولانی شود بیشتر از 3ساعت آش لعاب بیشتری می اندازد و بهتر جا می افتد و کمتر تولید نفخ می کند.

درجه غذا-7

درجه غذا به معنی سطح اون غذا برای دادن مهمانی است.


شادگل

تشعشع نور خورشید خانه را نور افشانی می کند..پسر ابروهایش را درهم کرده بالای پشت بام نشسته است.

به روبرو زل زده است به جایی که تا چشم کار می کند یک شکل است.زن کلید کنار پنجره را می زند و کنار

پیک نیک می نشیند ..قاشقش را پر از زرده می کند و کنار دیس آنها را پخش می کند و سفیده ها را در سینی

می گذارد .مرد در زمین پشت خانه مشغول است خشخاش هایش را برانداز می کند.پسر خودش را به پایین

می رساند پشت در اتاق می ایستد و شادگل شادگل می کند.شادگل با صدایی ضعیف و لرزان می گوید چه شده

مگه سر آوردی بگو ببینم چه خبر..از اینکه هنوز نیامدن می گوید و با ترس و لرز از اتاق دور می شود.

مرد به خانه باز می گرددپشتی را تنظیم می کند و پاهایش را دراز ..زن با کلی حرف زدن بالاخره کلید

اتاق را می گیرد و شادگل را بیرون می آورد ..مشغول آماده کردن بساط نهار مرد خانه می شوند.ظرفی پر

از گوشت و زرده تخم مرغ ..گوشتهای بریانی شده ..کاسه ای دوغ با نعناع مرد لقمه می گیرد تکه ای نان پر

از گوشت تند تند می جود لقمه پشت لقمه به سرفه می افتد و کاسه ای دوغ که یک نفسه نصفش را می خورد.

دستی به سبیل پت و پهنش می کشد سر انگشتانش چرب می شود..زن سینی چای را جلوی مرد می گذارد

هنوز قند به دهان نگذاشته می گوید..اگر آمدند که هیچی ولی اگر زیر قرارشان بزنند دیگه مگه خواب شادگل

را برای پسرشان ببینند..باید بروند سراغ یکی دیگه شراکتم را با مراد صابر قطع می کنم.پسر با سوت زدن

آمدنشان را خبر می دهد و سر و صدایی که همیشه با دیدن کسی به راه می اندازد .تویوتای قرمز..مردی که

دستارش را با دست دور سرش مرتب می چرخاند تا نامیزان بودنش را برطرف کند و جوانکی قد بلند با سبیل

نازک و صورتی کشیده با دیدن صاحبخانه گرم احوالپرسی می شوند . همدیگر را در بقل می گیرند و با کلی

تعارفو احترام آنها را به داخل خانه راهنمایی می کند..زن از پشت در سرک می کشد و بعد از کمی وقت تلف

کردن سینی چای را برای میهمان ها می آورد..وسط اتاق می گذاردو می رود.مرد سینی را به جلوی میهمان ها

می گذارد تا در کنار چای از شیرینی هایی که شادگل درست کرده بخورند و منتظر تعریف کردنشان بشود.

شیرینی ها را می خورند یک استکان چای هم رویش و باد گلوی مراد صابر که با سرتکان دادن قصد دارد

به صاحبخانه بفهماند که از پذیرایی رازی هست.و بساط تریاک که به سرعت آن را آماده می کند و حرفهایی

که همگیش در مورد بار جدیدی  که قرار است بفرستند ردو بدل می شود..وکم کم صداهای ضعیفی که بلند

و بلندترمی شود سربار و سهم سود حرفشان شده است..سالار پسر مراد هم با دیدن اوضاع بوجد آمده از حالت

سر به زیری در می آید و به پدرش نگاه می کند.دو گوش تیز شده که پشت در آشپزخانه در حال گوش دادن به حرفهای

آنها هستند با دیدن درگیری بین آنها شروع به سر و صدا می کنند پسرک از ترس داخل کمد چوبی پنهان شده است.

کار از دعوا هم می گذرد تا جایی که پدر شادگل دست به اسلحه می شود.سکوت بر صدای قبلی پیشه می گیرد

و همه آرام می شوند فقط صدای تیک تاک ساعت است که به گوش می رسد.با حمله ور شدن مراد و سالار به پدر شادگل

صدای تیر اندازی بالا می گیرد چند پوکه فشنگ پشت سر هم  در هوا چرخ می خورند و به دنبال هم روی زمین آرام

می گیرند.تیک تاک ساعت دوباره به گوش می رسد..مراد درازکش وسط اتاق افتاده است و نگاهی که به آرامی به یک

سمت هدایت می شود و خیره ماندن به تابلویی که یک گوشه افتاده است. سالار زخمی روی زمین به خودش می پیچد

و صدای آخ گفتن هایش که کم کم بلندو بلندتر می شود و تیر خلاصی که صدایش را قطع می کند.زن شوکه شده و شادگل

که در اوج ناباوری به هر دوی آنها زل زده که چگونه سرنوشتشان را رقم زدند و یک نوع آرامش همراه با ترس که چهره اش را دگرگون کرده است.

مرد از داخل کمد یک بسته اسکناس در می آورد و در هوا آنها را پخش می کند یکی یکی پشت سرهم روی جنازه هایی که با چشمان باز به پول های

پخش شده نگاه سردی می کنند سرازیر می شود و کف زمین که قرمز و سبز می شود.

 

داستان کوتاه -شادگل-نویسنده-حسام الدین شفیعیان


حکومت در نگاه علی(ع)

ترجمه ی نامه ی شماره 14

نامه ی امام علی به سپاه خویش..پیش از برخورد با دشمن..در نبرد صفین

پیش از آنکه آنها جنگ را آغاز کنند..شما شروع نکنید..چرا که بحمدالله شما دارای دلیل و حجتید.

و همین که شما جنگ را شروع نکنید و آنها را واگذارید..خود حجت دیگر شما برآنهاست.و آنگاه که به اذن خدا..شکست خوردند و عقب نشینی کردند فراریان را نکشید و ضعیف های ناتوان و عاجز و افتاده را دنبال نکنید.و زخمیان را از پای در نیاورید و ضربت آخر را به آنها نزنید.و باآزار ..زنان را آشفته و عاصی نکنید و برنیاشوبید.اگر چه به حیثیت و شرافتتان دشنام داده..به رهبران و فرماندهانتان ناسزا گویند.چه اینها از حیث توان و جان و خرد..ضعیفند.زمان پیامبر نیز با این که زنان مشرک بودند فرمان جدی داشتیم..از آنان دست برداریم.اگر مردی زنی را پاره سنگ یا چماق به کتک می گرفت..به خاطر این عمل..سرزنش می شد و پس از او فرزندانش نیز گرفتار این ننگ می ماندند.